گاهِ رهایی
صدایی آشنا به گوش میرسد؛
در فراسوی بلا،
نهیبی بر همهی اهل زمان،
«هل من ناصر ینصرنی»
قبیله به قبیله، قوم به قوم؛ در بین آنهایی که مدعی دوستیش بودند؛
آنها که به میدان نرسیده، میدان را خالی کردند...
بعضی که خیلی غیرت(!) داشتند، بهترین اسب و شمشیرشان را پیشکش او کردند*؛
ولی حسین در پی بهترین اسب و شمشیر نبود،
در پی جانباختهترین جانها بود...
در پی زهیرها و حرهایی که بیایند و بمانند و طعمی شیرینتر از عسل را تجربه کنند.
ما چیکار میکنیم؟! خودمون رو جلو میاندازیم، یا مال و داراییمون رو با طمع و منت؟
ما که بارها فریاد زدیم؛ «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»
نوشته شده در جمعه 88/10/4ساعت
2:6 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |
Design By : Pichak |